اشعار نور



شیعه ی حیدری ام به مذهبم مینازم
ز ازل حیدری ام به سرورم مینازم

سرورم علی بُوَد به غیر او نیست کسی .
. وصی خاتم النبی، بهشت من تویی علی

فاطمه بنت اسد در حرم امن اللهی
دلبر آورده ثمر که نام او بُوَد علی

علی آن شیر بُوَد که فاتح خیبر بود
علی آن کسی بُوَد که صاحب منبر بود

علی ولی خدا و علی وصی نبی
علی همان که خوابید به خوابگه ازلی

علی بود و نبود مصطفی و فاطمه
که از این عشق آن را بوده خاطره

خاطره بین علی و فاطمه
بوده زجر آور ترینِ خاطره

کوچه های شهر پر ز دود بود
حیدر هم در آن میان مظلوم بود

مادرم بین در و دیوار بود
بین دود آتش و مسمار بود

 مسمار چون گل سرخ گشته
بعد داخل سینه ی مادر رفته

یاس نبی در زیر پاها پژمرد
محسن هم در رَحِمِ مادر مرد

فضه بیا محسن من کشته شد
به کنج دیوار عزا خانه شد

 

شاعر: #ناشناس

 

برای عضویت در کانال تلگرام کلیک کنید


کرده ام من گنه های زیاد شرمنده ام
ناراحتت کردم تو را درمانده ام

شرمنده آقا که من گنه کار هستم
گریانده ام چشمان حضرت دلدارم

شرمنده کردی بار دگر بخشیدی آقا
شرمنده غیر از دردسر چیزی ندارم

یادم همیشه بودی ای ارباب عالم
شرمنده ام یادت نبودم سرور و آقایم

مرا ز دعای خویش نکردی فراموش
شرمنده ام حتی دعایت هم نکردم

اما الآن گویم بیا یابن حسن
آقا به فریادم برس ای سرورم

 

شاعر: #ناشناس

 

برای عضویت در کانال تلگرام کلیک کنید

برای عضویت در کانال ایتا کلیک کنید


دل تنگ حریم حضرت اربابم
عمریست که سینه چاک حضرت دلدارم

دل من از تو فقط کرب و بلا میخواهد
چه شود کرب و بلایم ببری آقایم

چقدر کردم گناه، خودم میدانم
اما تو بنده پروری چِقَدَر، مولایم

گرچه کردم گنه های زیاد اما تو
میبری کرب و بلایم خودم میدانم

نگو که جای بدان در حرم نداری تو
که من پرونده سیاه دوره ی الآنم

نگو که دور حرم را خط بکش ای بنده
که من بدون حرم زنده یک لحظه هم نمی مانم

اگر چه رجاندم با گناه امامم را
همیشه نوکر ارباب بی کفن ماندم

امام زمان ببخشا، حرم مرا بفرست
که من سائل کوی حسین بن علی می مانم

مرا دیوانه میخوانند بعضیا در بعضی از اوقات
اما من نوکر دیوانه ی حضرت ارباب هستم

شاعر: #ناشناس

 

برای عضویت در کانال تلگرام کلیک کنید

برای عضویت در کانال ایتا کلیک کنید


خداحافظ ای کوچه های مدینه
خداحافظ درب و مسمار سوخته

خداحافظ ای تازیان و بلا
خداحافظ ای شهر کرب و بلا

خداحافظ ای تشت پر خون ز حسن
خداحافظ ای تشت با سر ز حسین

خداحافظ ای سنگ های یهودان
خداحافظ ای دروازه ی ساعات

مجلس بزم شراب یادم هست
مجلس و چوب و دهان یادم هست

به به چه قرآنی تو میخوانی
اما چه چوب خیزرانی میخوری

یادم نمیرود آزار شام را
یادم نمیرود بازار شام را

من که به طول عمر به بازار، نرفته ام
حالا ببین مرا که به بازار رفته ام

مرا به اسم کنیز به هر کجا بردند
رقیه را چو مثل کنیز همه جا بردند

بزم شرابی و حرف کنیزی نمیرود از یاد
سنگ و چشم های نامحرمی نمیرود از یاد

شاعر: #ناشناس

 

برای عضویت در کانال تلگرام کلیک کنید

برای عضویت در کانال ایتا کلیک کنید


شیعه ی حیدری ام به مذهبم مینازم
ز ازل حیدری ام به سرورم مینازم

سرورم علی بُوَد به غیر او نیست کسی .
. وصی خاتم النبی، بهشت من تویی علی

فاطمه بنت اسد در حرم امن اللهی
دلبر آورده ثمر که نام او بُوَد علی

علی آن شیر بُوَد که فاتح خیبر بود
علی آن کسی بُوَد که صاحب منبر بود

علی ولی خدا و علی وصی نبی
علی همان که خوابید به خوابگه نبوی

علی بود و نبود مصطفی و فاطمه
که از این عشق آن را بوده خاطره

خاطره بین علی و فاطمه
بوده زجر آور ترینِ خاطره

کوچه های شهر پر ز دود بود
حیدر هم در آن میان مظلوم بود

مادرم بین در و دیوار بود
بین دود آتش و مسمار بود

 مسمار چون گل سرخ گشته
بعد داخل سینه ی مادر رفته

یاس نبی در زیر پاها پژمرد
محسن هم در رَحِمِ مادر مرد

فضه بیا محسن من کشته شد
به کنج دیوار عزا خانه شد

 

شاعر: #ناشناس

 

برای عضویت در کانال تلگرام کلیک کنید

برای عضویت در کانال ایتا کلیک کنید


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها